دارم فکر میکنم
چقد خوبه یه کاری، یه دغدغه ای، یه مشغولیتی داشته باشیم که بدوییم دنبالش
که کمتر صغری کبری بچینیم واسه بیهودگی ها و ترشحات مسموم لوب مریض مغزمون
که کمتر رنج بکشیم
کمتر افسرده و بدحال بکنیم خودمونو
و کمتر از این افسردگی تغذیه کنیم برای افسرده تر و افسرده تر تر شدن.
خدایا پناه به تو از این نفس خطرناک و مریض درون
پناه به خودت
که کمک کنی زندگی کنیم، بریم دنبال هدافمون، کارامون، علاقه هامون.
تا زنده ایم هست این زندگی
بجنگیم براش :)
پی نوشت.1 :
یکشنبه ها از روزای پرکار هفته ست برام.دانشکده و کارای مریض جامع، پایان نامه و هماهنگی کارها و برنامه های آماری و نوشتاریش، کلاس مدیریت عصر و جمع شدن با همکلاسی های عزیزی که بعد 6 سال، این ترم فقط سر کلاس مدیریته که با 80% شون یجا جمع میشیم و میگیم و میخندیم و نهایتا باشگاه جانم و تی آر ایکس عزیز دلم :) تا سری میگردونم آخر وقته و وقت خواب :)
البته امروز سر کلاس مدیریت چنتا اتود جدید زدم واسه هنر بامزه و خوشگلی که جدیدا از طرفدارانش شدم و خیلی دلم میخواد حرفه ای تر تجربه اش کنم؛ بهش میگن : کالیگرافی: یعنی خطاطی و نقاشی قاطی هم ! به عبارتی یه بیت شعرو برمیدارم و اونجوری که دلم میخواد بهش شکل میدم و مینویسمش !! خیلی جذاااابه :))
به علاوه اینکه امروز بعد از کلاس مدیریت و قبل از باشگاه با آذین و شادی یه قهوه زدیم دوره هم و کلی حال کردیم :) البته که جای آیسان و سودا خالی بود :)
مرررسی خدایا
کار و لحظه ها و دوستای خوب کنارهم سختای زندگی رو قابل تحمل میکنن برام.اینا از لطف توئه !!اتفاقای خوبی قراره بیافته.خوشی های زیادی تو راهن.همه چیز قشنگتر و قشنگ تر تر خواهد شد.چون : تو پیشمی
مرسی که انقد خوبی
لاو لاو :***
پی نوشت.2:
تیتر رو بخاطر اینکه این روزا مشغول خوندن کتاب "دختر پرتقالی" نوشته "یوستین گوردر" هستم، به این گونه انتخاب کردم :)
تر ,یه ,های ,مریض ,تو ,ها ,دلم میخواد ,ها و ,کلاس مدیریت ,سر کلاس ,تر تر
درباره این سایت